پیاده روی اربعین

ساخت وبلاگ
خب... با نزدیک شدن زمستون و اوج سرما دوباره زمزمه های آلودگی تو شهرهای بزرگ شروع میشه...حالا که اکسیژن بدن کم میشه و به تبعش با وجود نیاز بدن،اشتها ضعیف باز باید به این سوال پاسخ بدی که: «چی بخوریم نمیریم؟!»/صرفا جهت انتقال دغدغه/واقعا اگه آقای شهردار (سابق) راست میگفت که طرحی داشته برای ریشه کن کردن آلودگی هوا و خواسته اون رو به دولت سابق(که متاسفانه دولت وقت هم هست) ارائه بده، و جناب دولت محترم از پذیرفتنش سر باز زده،به ازای تمام ریه هایی که آسیب این خودخواهی و ..... رو می خورن، فردای قیامت ازشون شکایت میکنم.اگه معتقد نیستن که معادی هست،ما سخت معتقدیم.....#من_عصبانی_نیستم!#خشمگینم :)حاشیه بر متن: جای خالی را با واژه ی مناسب کامل کنید.واقعا چرا؟؟چرا باید نپذیرن؟؟؟***پناه میبرم به خدا از همون جای خالی مدنظر:) و سایر رذایل پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 143 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 0:32

دلم هری می ریزد! وقت هایی که نقش مان توی بازی اش عوض می شود، او مادرم می شود و من دخترش. بعد با تمام توانایی ام باید برایش نقش نتوانستن و ناتوانی بازی می کنم! میوه ام را پوست می کند، به دهانم می گذارد و دور دهانم را با دستمال تمیز می کند. کیف نقش اش را می کند، می خندد و قربان صدقه ام می رود. من اما ته دلم یخ می کند، برای روزهایی که شاید کودکانه محتاج مهربانی اش بشوم، شاید محتاج بودنش فقط! کاش باز هم مرا بعدش عاشقانه ببوسد، اگر روزی مجبور شد مادرانه دور دهانم را پاک کند ...پ.ن: رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیرا ... ادامه مطلب پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 134 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 0:32

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 154 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 0:32

تموم شدخیلی زوداز عصر اون روز که همه بخاطر تو در سکوت بودن،تا ساعت سه و نیم شب که دخترانت از وجود گرمت بهره میبردن و چشمت دور خونه میچرخید، تا لحظه ای که شنیدم توی قبری و بهت میگن اسمع افهم،خیلی زود گذشت...خیلی زود لحد رو گذاشتنخیلی زود بابا سید خوش روی با محبت من جسم سردش رو ترک کرد و رفت.......وقتی دور و نزدیک همسایه و فامیل و رفیق و هر کسی که سید حسن رو میشناخت با تاثر میگفت خدا بیامرزتش چقدر خوش قلب و بی آزار بود،امیدوار میشم که حالا، قلبی که عاشق امام حسین  بود و تا اسم ارباب می اومد زبانه میکشید و اشک رو جاری میکرد، در جوار بهترین های عالم به آرامش رسیده....ان شاءالله...ان شاءالله*خیلی برام قابل تفکر بود،تا حالا مراحل مرگ تا دفن یه انسان رو ندیده بودم،تماما برکت بود خدا رحمتش کنه مرگش هم برای خیلی ها خیر داشت! در یک لحظه،از تخت مریضی اش بلند شد،رفت...جسمی که یه عمر باهاش همنشین بود رو گذاشت روی تخت!سرد و ساکت و بی حرکت...یه عمر دستش رو گرفتیم به چشمانش نگاه کردیم،با این صورت صحبت کردیم...همین شد؟ این دست و پا و چشم و گوش رو گذاشتن زیر لای سنگ و گل و آب؟ *هر کسی لطف کرد و فاتحه برای این بنده ی خدا فرستاد......چی بگم؟آمرزیده و سربلند از دنیا گذر کنه... **حاشیه: چه میکنید با اعتراضاتی که یه عده ی معدود از جای محدود تغذیه شونده دوست دارند تبدیل بشه به اغتشاش...؟ پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 0:32

یه جایی این جمله رو خوندم:

«خدا راضی نمیشه کسی مفتی براش کاری انجام بده.»


خیلی خوب بود!
جا داره تو تمام لحظه هایی که سخته به یاد بیارمش.
و همه لحظه هایی که تنبلی نمی ذاره جلو برم...


پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 163 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 0:32

اینکه تو شلوغی ها
ببینی اش
خیلی دلچسبه
اینکه فکرش هم نکنی اما یهو روبروی طلای نابش دربیای
یه لحظه ای

یه گوشه ای پیدا کنی که سد راه نباشی و

نگاهش کنی
نگاهش کنی
همین...
و همه چی یادت بره
و همه چیز بشه همین عشق سرشاری که روبروته...

ادامه مطلب
پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 147 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 0:32

امروز صبح از ورودی ایستگاه مترو که میرفتم به سمت قسمت خانوم ها، یه خانومی بصورت ممتد ما رو نگاه میکرد...حدس زدم یه مشکلی هست ها...گفتم الان برسم پیشش یه چیزی میگه... :)ما نیز با لبخندی کمرنگ رسیدیم پیشش...قطار هم زود اومد و از قضا وارد یک در شدیم،کسی که دم در ایستاده بود حالش خوب بود،آدم خوشحالی بود خداروشکر، قطار که هی نیش ترمز میزد به سبک شوخی گفت: ما کم ضربه میخوریم اینم هی ضربه میزنه.خانوم مذکور که روبروی ایشون و کنار من بود رمز نگاهش رو فاش کرد و بدون خطاب مستقیم گفت: وقتی هنوز تو عهد قاجار گیر کردیم...لباس های دوره قاجار رو میپوشیم...تفکرات دوره قاجار رو داریم،همین قدر تکنولوژی هم جای شکر داره...در اونجا بود که ما تازه فهمیدیم ای بابا چادر قجری ما دوستمون رو ناراحت کرده:))طرف مقابل هم رفت تو فاز آره ما چقدر بدبختیم و گفت اره واقعا جای شکر داره،منتها پرواضح بود که منظور حرف اوشون رو نگرفته و اینکه چه ربطی به قاجار داشت الان...و ادامه داد: خدا به باعث و بانی همینم خیر بده...*برداشتآزاد**تا جایی که من یادمه دوستان زیادی در مملکت معتقدن زندگی من به خودم ربط داره،مخصوصا روی پوشش خیلی ها چنین اعتقادی دارن،اینجور وقت ها دم خروس میزنه بیرون! بیایم باور کنیمرفتار اجتماعی ما به همه مردم جامعه مون مربوطه...بیایم باور کنیم تک تک ما عضو یک مجموعه ایم پس حتما و قطعا به هم مربوطیم... پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 0:32